Wp Header Logo 73.png

شعر از «امشب» آغاز شده، این شب، شبی که در حال گذر است، اما هنوز تمام نشده و تا پایان این «شب» و این شعر، تعلیق همچنان وجود دارد.
شاعر، از تاریخ و روایت آغاز کرده تا تصویر: «کشتگان/ کیمیاگران خون‌اند/ در عصر مترسک/ گندم‌زار را/ به رقص طلا وامی دارند…»

شوشان – لهراسب زنگنه :

“و دیگر این که مغان رفته اند اوراق عزائم را در هزارتوهای تاریخی قیچی کنند

 هفت پادشاه به تمشیت بادها برخاسته‌اند اما بوسه‌ها هنوز با دختران خورشید است

 دست‌های موازی گیاه شهید را حتا شفا‌ می‌دهند!

 ولی رستگاری صبح در راه است

 مرد، تسلیم تاریکی نیست

 نشسته بر بوریای باران‌هاست

 کشتگان کیمیاگران خون اند

 در عصر مترسک گندم زار را به رقص طلا وامی دارند

 امشب از چکاوک کودکی تنها زمستان و تولد صداها باقی ست

 شاید در بهار بنفشه نمیریم

اکنون که قایق ستاره  در بندر مهتاب پهلو گرفته است.”

دریچه ای به “امشب”  نام شعری تازه از رضا بختیاری اصل است.

شعری که گویی از میانه‌های راه آغاز شده  و در ادامه سطری دیگر آمده است: «و دیگر این که مغان رفته اند اوراق عزائم را در هزارتوهای تاریخی قیچی کنند..»

این شعر زیبا همچون یک سه‌گانی ساختمند، با عناصر تاریخ و اسطوره و زایش امید و رویا تداوم می‌یابد.

شاعر می‌سراید: «هفت پادشاه به تمشیت بادها برخاسته اند اما بوسه‌ها هنوز  با دختران خورشید است…»

اگر چه مغان در حال قیچی کردن و تباه کردن‌اند و هفت پادشاه، درصددند تا بادها را تسخیرکنند؛ چه باک که دست‌ها سیاوش آسا در کار شفا دادن هستند.

شاعر در کارکردی از تقابل‌ها، دال و مدلول‌ها را در کنار هم تصویر می‌کند.

گو اینکه عدد اساطیری «هفت» در ترکیب «هفت-پادشاه» و هفت‌خوان رستم استعاره‌ای از تعبیر «هفت پادشاه را در خواب دیدن» به کار رفته، که شاعر با هوشمندی، طنزی ظریف را جاسازی کرده تا به ما القا کند که آرزو و ترفند حاکمان، تنها در خواب و رویا، میسر است و خیالی بیش نیست، چون شاعر در لحظه‌ای‌ می‌گوید: «ولی رستگاری صبح در راه است/ مرد تسلیم تاریکی نیست؛ نشسته بر بوریای باران‌هاست… .»

شعر از «امشب» آغاز شده، این شب، شبی که در حال گذر است، اما هنوز تمام نشده و تا پایان این «شب» و این شعر، تعلیق همچنان وجود دارد.

شاعر، از تاریخ و روایت آغاز کرده تا تصویر: «کشتگان/ کیمیاگران خون‌اند/ در عصر مترسک/ گندم‌زار را/ به رقص طلا وامی دارند…»

 پی‌رنگی از ستم، سبعیت و خون را رونمایی کرده، اما در بند سوم سه‌گانی خویش، سویه ای رمانتیک و خواب گونه را در شعر رنگ‌آمیزی‌ می‌کند؛ تصویری که با واژگان هم‌رنگ و هم‌سو، زیبا و رویایی می‌شود؛ همچون یک خواب، در بند‌ر مهتاب: «شاید در بهار بنفشه نمی‌ریم/ اکنون که قایق ستاره در بندر مهتاب پهلو گرفته است…»

ترکیبات تشبیهی زیبا و توصیفی رویایی، همچون: «بهاربنفشه- قایق ستاره- بندر مهتاب» که هم آشنایی‌زدایی غریبی است از ستاره و بندر و مهتاب و درعین حال با ایجاد فرمالی مناسب برای بیان معناهایی والا، تا شاعر به رویاهایش تحقق بخشد.

 بختیاری اصل، در هر سه بخش این سه‌گانی ساختمند، با هوشمندی در لایه‌های معنایی سروده‌اش، بافتار و ساختار را درهم تنیده و به‌گونه‌ای هم‌نوایی در واج‌آرایی و فرم از یک سو و گسترش معنایی از سوی دیگر دست زده، تا شعری خوب را شاهد باشیم.

گزینش واژگان همسو، با روایت آغازین و بارکشیدن از واژگان و آواهای ظریف و رویاپردازانه در سطور پایانی شعر، با مضامین و صورخیال در ارتباطی دال و مدلولی، قرار گرفته‌اند.

 شاعران همواره سبعیت و رنج را در هیاتی از کلماتی زمخت و صعب نشان داده‌اند و به هنگام خیال‌ورزی و آرزومندی، هر گاه  خواسته‌اند از آمال و رویاها و ترانه‌های خویش بسرایند، روح واژگانی نرم و انسانی را به تسخیر خیال خویش در آورده‌اند.

بختیاری اصل در پایان «امشب» مخاطب‌ را در حالتی از بیم و امیدی زیبا و شگفت، در تعلیق نگه‌ می‌دارد، ضمن اینکه کاربرد ترکیب چکاوک کودکی و زمستان و تولد صداها(تنها صداست که‌ می‌ماند) در شعرش، استعاره ای از نمادهای روزمره اجتماعی است و نشانه ای از شب یلدا و تولد را در خود نهفته دارد: «امشب از چکاوک کودکی تنها زمستان و تولد صداها باقی ست/ شاید در بهار بنفشه نمی‌ریم/ اکنون که قایق ستاره در بندر مهتاب پهلو گرفته است.»

source

khazarnameh.ir

توسط khazarnameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *