Wp Header Logo 2331.png

شرق: فیلم مستند «ایستاده با گرگ» به کارگردانی مریم خدیوی و سعید نبی به‌تازگی تندیس موراویوف آمورسکی، قهرمان فداکار افسانه‌ای روسیه را به دلیل رویکرد این اثر در نمایش وجدان‌های بیدار، ایمان به زندگی و تجلی زیبایی دریافت کرده است. نبی معتقد است اگر بخواهیم در سطح جهانی دیده شویم، باید به‌عنوان فیلم‌ساز به موضوعی فکر ‌کنیم که توانایی جهانی‌شدن و جلب توجه مردم جهان را دارد و باید آن را طوری انتخاب کنیم که دغدغه بین‌الملل داشته باشد و اساسا با زبانی صحبت کنیم که زبان بین‌المللی باشد و جهان را به تأمل درباره آن وادارد. در ادامه صحبت‌های سعید نبی را درباره رویکردش به ساخت مستندهای  محیط‌زیستی می‌خوانید.

 معمولا موفقیت‌های سینمای ایران در حوزه فیلم‌های بلند داستانی چشمگیرتر است‌ یا بیشتر به آن توجه می‌شود، اما به یقین ساخت فیلم مستند به‌خصوص در حوزه محیط زیست، کار دشواری است. اصلا دغدغه ساخت مستند محیط زیست از کجا شروع شد؟

در سال 78 که رسما کارم را در این حوزه شروع کردم، محیط زیست عنوانی لوکس بود و تازه آثار جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی بر مردم و هجوم توسعه‌گران به منابع طبیعی به جهت‌ بهره‌برداری بی‌رویه با شعار اشتغال‌زایی و توسعه خودش را نشان می‌داد. وقتی اسم محیط زیست در سطح عام مطرح می‌شد، ‌درک‌ چندانی از این عنوان وجود نداشت ‌یا بسیاری از تکنوکرات‌ها که در مسند قدرت بودند، در برابر آن موضع می‌گرفتند و مدیران و کارشناسان در امور محیط زیست هم به صورت اقتضائی و نه اصولی و حرفه‌ای تصمیم‌گیری می‌کردند.

البته بنا بر جو آن دوره و ترس از حواشی، سال‌ها مستند‌های محیط‌زیستی را فیلم‌های حیات وحش نمایندگی می‌کرد و فیلم‌های آموزشی زندگی حیات وحش و اکوسیستم را توضیح می‌داد. این روند تا اواسط دهه 80 ادامه داشت و تا سال 85، 86 من هم بر اساس همین الگوهای ساختاری و آگاهی‌مدارانه از جنس مستند‌های علمی-آموزشی که در دنیا وجود داشت، روی همان محور حرکت می‌کردم.

بعد از سال 1385 که واژه کشور‌های توسعه‌یافته و حضور در دهکده جهانی تبدیل به یک مفهوم و زبان مشترک شد و در خاورمیانه کاملا شاهد این رشد بودیم، همه چیز در این حوزه شکل عوض کرد و کم‌کم در ایران که با توجه به رشد بستر ایدئولوژیک، این مفهوم نیز در حال رشد نابسامان بود، رویکردهای منتقدانه با نگاه حفظ محیط زیست در میان فعالان محیط‌زیستی شکل گرفت و صدای فشار به سیاسیون و دولتمردان برای رعایت مؤلفه توسعه پایدار در پروژه‌ها و تصمیمات اجرائی بسیار شنیده شد و روزنامه‌‌نگاران و روزنامه‌ها پرچم‌دار این حوزه شدند و کم‌کم توانستند به کارشناسان و متخصصان اهل فن جرئت و جسارت سخن‌گفتن در رسانه‌ها داده و آنها را نیز با خود همراه کنند؛ چرا‌که متخصصان امر معتقد به مؤلفه توسعه پایدار بودند و بر این عقیده استوار که بی‌توجهی به اثرات زیست‌محیطی بلند‌‌مدت طرح‌های بزرگ ملی مانند سدسازی‌ها، احداث جاده و بزرگراه، ساخت، گسترش و توسعه بدون توجه به ارزیابی‌های محیط‌زیستی بسیاری از نیروگاه‌ها و کارخانه‌ها و شهرک‌های صنعتی بود که اثرات این عدم توجه در دهه 80 خودش را نشان داد و هر روز وضعیت آب، خاک و هوا بد و بدتر می‌شد.

از آن زمان به بعد، کاری با سرمایه‌های مادی ندارم که چه اتفاقی برای آنها رخ داد، اما در مورد سرمایه‌های ملی صحبت می‌کنم؛ چرا‌که احساس می‌کنم سهم هر‌کدام از ما و فرزندان‌مان و فرزندان فرزندان‌ ماست. نه اینکه سرمایه مادی ملی‌ سهم ما نیست، بلکه می‌خواهم کمی هنری و معنوی‌تر نگاه کنم. وقتی سرمایه‌های طبیعی و ملی بدون ارزیابی محیط‌زیستی و بعضا به صورت بی‌رویه یک به یک غرق در توسعه می‌شود و نظام‌های مختلفی در دنیای توسعه شکل می‌گیرد، اولین نکته آینده و ثروت آیندگان است و اینکه سهم ما از آینده این طبیعت چیست؟ و این خود پرسش بزرگی بود که در ذهن من هم شکل گرفت.

در این مرحله دیگر محیط زیست لوکس نبود و اگر پوسته ظاهری آن شکافته نمی‌شد و این رسالت را در خود نمی‌دیدم و درباره آن حرف نمی‌زدم، اتفاقا همان آدم لوکس و به زعم من یک انسان کاملا بی‌خاصیت بودم. از همین‌جا می‌خواهم به نکته دیگری اشاره کنم. من عمدتا با بخش دولتی کار می‌کردم؛ چرا‌که معتقدم متولی هنر در کشور ما بخش دولتی است. محیط زیست هم خیلی دغدغه سرگرمی و تفریحی ندارد. از این منظر، به نظرم هیچ متولی‌ای بهتر از تلویزیون به‌عنوان یک دستگاه بالادستی و نظارتی برای ساخت آثار محیط‌زیستی با نگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیست و البته باید اشاره کنم که آنجا هم قواعد خاص خودش را دارد و همه چیز خیلی پیچیده پیش می‌رود.

ساخت مستندهای محیط‌زیستی در خارج از ایران به‌شدت پرطرفدار است و اتفاقا بسیاری از چهره‌های مطرح سینما در چنین بخشی سرمایه‌گذاری و مشارکت می‌کنند، درست بر‌عکس کشور ما. وقتی این مستندها را خارج از مرزهای ایران با مخاطب غیر‌ایرانی می‌بینید، بازخوردها چطور است؟

کاملا با شما موافقم. ببینید مستند جهان ما به روایت مورگان فریمن ‌یا مستند محیط‌زیستی پس از سیل لئوناردو دی‌کاپریو در دنیا چه کرد. من از سال 2004، 2005 در فستیوال‌های خارجی حاضر بوده‌ام و حتی در چند جشنواره جهانی سینمایی با سه یا پنج فیلم به صورت هم‌زمان در بخش نهایی و مسابقه حاضر بوده‌ام. متوجه‌ هستم که در حوزه فیلم‌های محیط‌زیستی، هر دو، سه سال یک بار نگاه‌های جهانی مدام متفاوت می‌شود و دغدغه‌ها متأثر از رویکرد حفاظتی محیط‌زیستی کشور‌ها و شعار‌های سازمان ملل و تغییرات اقلیمی مدام در حال تغییر است. باید بپذیریم در مجموع کشورهای آمریکایی، اروپایی و بسیاری از آسیایی‌ها از نظر رویکردهای اجرائی اهمیت به محیط زیست و احترام به آیندگان در این حوزه خیلی جلوتر از ما حرکت می‌کنند، شاید نزدیک به صد یا 200 سال. باید به این نکته هم دقت کنیم که اساسا هر جشنواره بین‌المللی، منطبق با مواردی که اشاره کردم، رویکرد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص خودش و کشورش را دارد. با در نظر گرفتن همه این موارد و عقب‌ماندگی تکنولوژیکی و ادوات فیلم‌برداری که بسیار هم مهم هستند، اگر من در ایران می‌خواهم در سطح جهانی باشم و دغدغده‌های محیط‌زیستی در کشورم را مطرح کنم، باید به‌عنوان فیلم‌ساز به موضوعی فکر ‌کنم که توانایی جهانی‌شدن و جلب توجه مردم جهان را دارد و باید آن را طوری انتخاب کنم که دغدغه بین‌الملل داشته باشد و اساسا با زبانی صحبت کنم که زبان بین‌المللی باشد و جهان را به تأمل درباره آن وادارد. چرا اصغر فرهادی موفق است؟ چون در کنار سواد و تکنیک فوق‌العاده، استعداد ذاتی و هوش سرشار، زبان بین‌الملل را فهمیده است. فیلم‌هایی می‌سازد که بسیار ساده اما در اوج سادگی بسیار پیچیده هستند. مرحوم کیارستمی چرا کارگردانی پیشرو بود؟ چون با زبان جهانی صحبت می‌کرد، سوژه انتخاب می‌کرد و آن را تبدیل به دنیای درونی سینمایی‌اش می‌کرد. این را به مستندسازانی می‌گویم که در شروع کار هستند؛ اگر به دنبال مطرح‌شدن در سطح جهانی هستیم، باید با زبان جهانی فیلم بسازیم، سوژه‌ها را آن‌قدر آنالیز کنیم که بسیار خاص انتخاب شوند و از اینکه جهان درون‌مان را با زبان بین‌الملل اما کاملا بومی بیان کنیم، نترسیم. اجازه دهید به نکته دیگری هم اشاره کنم. مثلا در کشور ما، شکار و شکارچی یک دغدغه است اما در دنیا من این را دغدغه ندیدم‌ یا در حفاظت از جنگل، ویلاسازی که اینجا تبدیل به بحران محیط‌زیستی شده است، به همین شکل و ساختار رئال در خارج از ایران اصلا دغدغه نیست، مگر آنکه ساختار آن‌قدر دراماتیک باشد که جلب توجه کند. همین موضوع هم برای مؤلفه محیط‌بان و جنگل‌بان که حافظ طبیعت هستند، صدق می‌کند و دغدغه جهانی است که البته مهم است قصه در مستند چطور شکل گرفته و زندگی و روح آن در فیلم چطور پیش می‌رود و در نهایت فیلم چه پیام و راهکاری را ارائه می‌کند. ‌باید این توضیح را هم بدهم که مستندهای محیط‌زیستی ما در دنیا بد دیده نمی‌شود، اما من معتقدم رمز بهتر مطرح‌شدن مستندهای محیط‌زیستی ما این است که باید با زبان بین‌الملل صحبت کنیم و فیلم با قصه‌ای بسیار جذاب و تکنیکال ساخته و پرداخته شود. این را هم‌ اشاره کنم که شاکله فستیوال‌های سینمایی دنیا، به دنبال فیلم‌های سیاه نیستند، بلکه این نکته مهمی است که به دنبال امید، روشنایی و ارائه راهکار در موضوعات بومی هستند. به همین دلیل هم هست که در دوران برگزاری بخش مسابقه جشنواره علاوه بر اکران سینمایی، فیلم‌ها را در بازارهای تجاری مهم که پرتردد هستند، مدارس و دانشگاه‌ها، اداره‌ها و با دعوت از سیاسیون و دولتی‌هایشان در حوزه‌های مختلف صنعتی و فرهنگی و‌… اکران می‌کنند. اجازه دهید در پایان این سؤال از اشک بسیاری از مخاطبان ایستاده با گرگ ‌یا تشویق ممتد در پایان فیلم در فستیوال‌های بین‌المللی سینمایی دنیا بگویم که من را متحول کرد‌. یا از سؤال‌های بسیاری از منتقدان و روزنامه‌نگاران درباره سرنوشت محیط‌بان فیلمم که در روسیه، چین، اسپانیا و هند پرسیدند آیا مراقب او هستی که با آرامش زندگی کرده و ایده‌ها و دغدغه‌هایش را پیاده کند‌؟ و در آخر خبرنگار تلویزیون روسیه که از من پرسید آیا برای سلامتی و بهبود و درمان این محیط‌بان به فکر هستی و چقدر این فیلم در تدوین قوانین محیط‌زیستی مؤثر بوده است؟ یا خبرنگار cctv تلویزیون دولتی چین که یک گفت‌وگوی اختصاصی 45‌دقیقه‌ای را به این فیلم اختصاص داد و از تأثیر این فیلم می‌گفت و می‌پرسید.

 از مجموعه مستند تنهایی و برنامه درنگ تنهایی که بعد از آن پخش می‌شد و به تحلیل سوژه‌ها و چالش‌های مهم محیط‌زیستی روز کشور‌ها همراه با سیاسیون و مدیران دولتی و قضائی می‌پرداخت، صحبت کنیم. از معدود برنامه‌هایی که در تلویزیون بسیار دیده شد و مخاطبان زیادی را در داخل و خارج از کشور با خود همراه کرد.

موافقم و البته هر‌چه بیشتر دیده شد و رسانه‌ها هر هفته از آن بیشتر نوشتند، وضعیت من هم سخت‌تر می‌شد و فشار‌ها بیشتر. ببینید، من همواره دوست داشتم در سایه باشم و اصلا دوست نداشتم چهره باشم که اگر می‌خواستم، همان راهی را می‌رفتم که بسیاری از هم‌دوره‌ای‌هایم در همان دورانی که تئاتر می‌خواندم و امروز بازیگران بسیار مطرح و شاخصی در سینما شده‌اند، رفتند. همیشه خواستم مستقل باشم و جهان خودم را بگویم. در دوره‌ای که طراح و تهیه‌کننده مناظره‌های هفتگی بودم و برنامه‌ای بسیار پرطرفدار هم بود و معروف به اینکه خیابان‌ها را خلوت می‌کند، یاد گرفتم چطور می‌شود با سیاسیون و مدیران قدرتمند دولتی صحبت کرد. طراحی این برنامه از من زمان زیادی گرفت. برای رسیدن به این سطح از مخاطب مسیر ساده‌ای را طی نکردم. من در مسیر ساخت این مناظره‌ها راه‌رفتن روی خطوط قرمز را یاد گرفتم. در دوره‌ای که به گواه مصاحبه رئیسش تلویزیون بسیار کم دیده می‌شد، این برنامه مخاطبان زیادی را همراه کرد. سال 92 با طراحی این برنامه در رسانه ملی یاد گرفتم چطور می‌توان با سیاسیون و دستگاه‌های دولتی صحبت کرد. از این موضوع می‌خواهم به مستند تنهایی برسم. تنهایی برنامه‌ای بود که زمان ساختش به خودم گفتم شاید دیگر فرصت نداشته باشی، بیش از صد کیلومتر راه بروی و قصه یک شکارچی، یک جنگل‌بان یا یک محیط‌بان را بسازی. با‌این‌همه اسناد مستدل از ریزگردها ارائه کنی و از تأثیرات گونه‌های مهاجم بگویی و در مقابل غول‌های اقتصادی و سیاسی مدافع آنها در کشور بایستی و زبان دل فعالان محیط زیست، روزنامه‌نگاران و دوستداران محیط زیست کشور باشی. خوشحالم در این دوره مریم خدیوی، همسرم، به من کمک کرد. درست جایی که احساس کردم باید نگاهم را در فیلم‌سازی تغییر بدهم و قصه در دنیا حرف اصلی را می‌زند و نیاز داشتم سوژه‌ها را به قصه تبدیل کنم. به نظرم ضعف خیلی از ما فیلم‌سازان در مستندسازی این است که فیلم‌های ما قصه و پیرنگ ندارد. من به این نتیجه رسیدم که فیلم نمی‌سازم که چهار نفر فقط در سینما آن را ببینند. من این فیلم را می‌سازم تا در کشورم مؤثر باشد. در میان سیاسیون، مدیران دولتی، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان در کشور آگاهی، تغییر و اصلاح رفتاری ایجاد کند. در جامعه فرهنگ بسازد و در دنیا سرآمد باشد و در دنیا دارای احترام باشد. پس باید طور دیگری به آن نگاه کنم. برای این هدف نیاز به سوژه خاص و قصه‌ای خوب دارم، چرا‌که قصه در دنیا حرف اصلی را می‌زند. اجازه دهید اشاره کنم که مریم خدیوی، همسرم، در‌این‌میان کمک زیادی کرد تا این نوع نگاه در فیلم‌سازی‌ام را تقویت کنم و با هم فیلم‌هایی ساختیم که امروز در دنیا در حال دیده‌شدن و اثرگذاری هستند. در‌حال‌حاضر شش ماه است که پخش بین‌المللی فیلم‌های‌مان با یکی از بهترین پخش‌کننده‌های بین‌المللی فیلم شروع شده و فکر می‌کنم در این مدت با توجه به پتانسیل فیلم و شناخت، مدیریت و تجربه حرفه‌ای علیرضا شاهرخی، فیلم‌های ما خیلی خوب در دنیا دیده شد. پیشنهادم به دیگر مستندسازان این است که در آثارشان دنبال راهکار و امید باشند. البته نه امید شعاری و ایدئولوژیک، بلکه امیدی که برگرفته از واقعیت است. 

 

 

 

source

khazarnameh.ir

توسط khazarnameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *