به گزارش خبرنگار بینالملل گروه فرهنگ و هنر برنا؛ سال ۲۰۲۴ را میتوان یکی از درخشانترین سالها برای دنیای سینما دانست؛ سالی که در آن فیلمسازان بزرگ بار دیگر هنر خود را به نمایش گذاشتند و آثار جدیدی خلق کردند که هم از نظر فنی و هم از نظر روایت داستانی، تماشاگران را شگفتزده کرد. در این سال شاهد ژانرهای متنوعی بودیم، از درامهای احساسی گرفته تا آثار علمیتخیلی نفسگیر و بلاکباسترهای پرهیجان که توانستند جایگاه ویژهای در قلب مخاطبان پیدا کنند.
۱- بلیتز
استیو مککوئین در این فیلم تأثیرگذار، دامنه گسترده تواناییهای خود را بیش از پیش گسترش میدهد و ما را به دل زندگی یک مادر مجرد و پسرش در دوران بمباران لندن در جنگ جهانی دوم میبرد. سیرشا رونان در نقش ریتا، زنی کارگر که با پدرش (با بازی پل ولر) و پسر ۹ سالهاش جورج (با بازی الیوت هفرنان) زندگی میکند، حضوری درخشان دارد.
اگرچه مککوئین بیشتر با فیلمهای تلخ و واقعگرایانهای، چون «گرسنگی» و «دوازده سال بردگی» شناخته میشود، اما در اینجا بهطرزی ماهرانه فضای جنگی را با ماجراجویی، نقد اجتماعی و احساسات گرم خانوادگی درهم میآمیزد. هنگامی که جورج برای فرار از فرستاده شدن به منطقهای امن در حومهی شهر، از خانه میگریزد، سفر او حالوهوایی شبیه به الیور تویست پیدا میکند.
فیلم به نژادپرستیای که این خانواده با آن روبهرو است، از جمله بازداشت و اخراج ناعادلانه پدر جورج، مهاجری آفریقایی، میپردازد. بازیگران در اوج موقعیتهای غیرعادی، کاملاً طبیعی ظاهر میشوند، بهویژه رونان که از همان ابتدا عشق شدید ریتا به پسرش را آشکار میکند.
مککوئین با کارگردانی جسورانهاش، حس هولناک حضور در میانه یک بمباران را بهشدت القا میکند، اما در نهایت، این داستان جنگی تکاندهنده بیش از هر چیز درباره خانواده، با تمام احساسات و اندوههایش است.
۲- روزهای عالی
شاید در نگاه اول تصور نکنید که کسی که شغلش نظافت سرویسهای بهداشتی عمومی است، به راز خوشبختی دست یافته باشد، اما فیلم «روزهای عالی» ساخته ویم وندرس، با قدرت این ایده را مطرح میکند. این فیلم ژاپنیزبان که به کارگردانی فیلمنامهنویس و کارگردان آلمانی ساخته شده، مطالعهای عمیق بر شخصیت «هیرایاما» (با بازی کوجی یاکوشو) است که او را در مسیر روزمره زندگیاش در توکیو دنبال میکند.
او با دقت و غروری آرام وظایف نظافتی خود را انجام میدهد، گیاهانش را آب میدهد، رمان میخواند، به موسیقی راک گوش میدهد و از درختان عکس میگیرد. در طول فیلم، اشارههایی ظریف به تغییرات گذشته و آینده زندگی او دیده میشود، اما هسته اصلی داستان، تأملی شاعرانه و مستندگونه بر آرامشی است که در یک زندگی ساده و مینیمالیستی نهفته است.
علاوه بر این، طراحی فوقالعاده سرویسهای بهداشتی عمومی در فیلم چنان چشمگیر است که ممکن است «روزهای عالی» آنها را به جاذبهای گردشگری تبدیل کند.
۳- یک درد واقعی
پس از دو دهه فعالیت درخشان بهعنوان بازیگر، از سرزمین زامبیها گرفته تا شبکه اجتماعی و «غروب ساسکواچ» (یکی از آثار برجسته سال ۲۰۲۴)، جسی آیزنبرگ ثابت میکند که پشت دوربین نیز به همان اندازه توانمند است. دومین فیلم او در مقام نویسنده و کارگردان درباره دو پسرعمو، دیوید و بنجی، است که خود آیزنبرگ و کیران کالکین نقش آنها را ایفا میکنند.
دیوید شخصیتی محتاط و دقیق دارد، در حالی که بنجی فردی پرحرف، خودمحور و پرانرژی است. با این حال، این دو برای احیای رابطهای که در کودکی در نیویورک داشتند، در یک سفر گروهی به مکانهای تاریخی مرتبط با واقعه هولوکاست در لهستان شرکت میکنند.
آنچه درد واقعی را شگفتانگیز میکند، رویکرد محترمانه و حساسانه آن نسبت به موضوعی تلخ است، در حالی که فیلم از ابتدا تا انتها سرشار از لحظات طنز است. راز موفقیت این کمدی در این است که شوخیها هرگز تصنعی به نظر نمیرسند، بلکه به طور طبیعی از شخصیتهای داستان نشأت میگیرند.
آیزنبرگ موفق شده اثری صمیمانه، عمیق و تأثیرگذار خلق کند که در عین حال، خندهدارترین فیلم سال نیز محسوب میشود.
۴- من هنوز اینجا هستم
والتر سالس؛ کارگردان «خاطرات موتورسیکلت»، در این فیلم تأثیرگذار، درامی سیاسی را به روایتی شخصی تبدیل میکند. فیلم بر اساس داستان واقعی خانواده پایوا ساخته شده است. در دهه ۱۹۷۰ در ریودوژانیرو، روبنس پایوا، نماینده پیشین مجلس و فعال سیاسی که با دیکتاتوری نظامی حاکم مخالفت میکند، مانند بسیاری دیگر ناپدید میشود؛ او را پلیس میبرد و دیگر هرگز برنمیگردد.
در سالهای پس از این واقعه، همسرش؛ یونیس، همراه با پنج فرزندشان با پیامدهای این فاجعه زندگی میکنند. فرناندو تورس در نقشی بسیار تأثیرگذار، اراده پولادین یونیس را به تصویر میکشد؛ زنی که برای حمایت از خانواده و کشف سرنوشت همسرش مبارزه میکند.
سالس نهتنها وحشت و اضطراب ناشی از این دستگیری و روزهای پس از آن را به خوبی به نمایش میگذارد، بلکه تأثیرات طولانیمدت این فجایع بر بازماندگان را نیز به شکلی بینظیر روایت میکند. «من هنوز اینجا هستم» با ظرافت، اندوه ماندگار و تأثیرات عمیق تصمیمات سیاسی را بر زندگی انسانها آشکار میسازد؛ فیلمی که نشان میدهد چگونه یک خانواده میآموزد به آینده بنگرد، بیآنکه گذشته را از یاد ببرد.
۵- مجمع کاردینالها
«مجمع کاردینالها» از آن دسته فیلمهای نادری است که در عین برخورداری از جذابیتهای یک اثر تجاری، از لحاظ هنری نیز غنی و چشمگیر است. این فیلم با کارگردانی دقیق ادوارد برگر و بازی تأثیرگذار و ظریف رالف فاینز که نقش یک کاردینال را در جریان انتخاب پاپ جدید ایفا میکند، به اثری شاخص تبدیل شده است.
برگر که پیشتر با «در جبهه غرب خبری نیست» موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم بینالمللی سال ۲۰۲۲ شد، در این فیلم نیز با مهارتی مثالزدنی، آن را به یک تریلر سیاسی پرکشش تبدیل کرده است؛ اثری که در آن شاهد دسیسهها، معاملات پشت پرده و رقابتهای قدرتطلبانه کاردینالها هستیم.
تصویربرداری فیلم خیرهکننده است. ترکیببندیهای چشمنواز، رنگهای غنی ردای کاردینالها و شکوه معماری واتیکان، فضایی باشکوه خلق کرده است. شخصیت لورنس؛ با بازی فاینز، در ظاهر آرام و خونسرد به نظر میرسد، اما در لایههای زیرین، تردیدهای عمیق و کشمکشهای درونیاش بر سر ایمان شخصی آشکار میشود.
در کنار فاینز، بازیهای درخشانی نیز از استنلی توچی که با طنزی ظریف در نقش یکی از نامزدهای مقام پاپ ظاهر شده، جان لیسگو در نقش کاردینالی بانفوذ که رازهایی برای پنهان کردن دارد و ایزابل روسلینی در نقش راهبهای که اغلب در پسزمینه قرار دارد، اما در لحظهای سرنوشتساز با چند جمله تیز و برنده خود را نمایان میسازد، به چشم میخورند.
۶- شیمر
فیلمهای آلیچه رورواکر، همچون اثر برجستهاش «شاد همچون لازارو» (۲۰۱۸)، همواره رنگ و بویی از جادوی واقعگرایانه دارند. «شیمر» که در توسکانی دهه ۱۹۸۰ روایت میشود، یکی از بهترین آثار اوست که میان واقعگرایی ملموس و جهان رویا حرکت میکند.
جاش اوکانر در نقش آرتور، یک انگلیسی غمگین و سرخورده ظاهر میشود که با گروهی از گوردزدان ایتالیایی همکاری میکند تا عتیقههای تمدن اتروسک را از دل خاک بیرون آورده و در بازار سیاه بفروشد. آرتور که در سوگ عشق از دسترفتهاش، بنیامینا، به سر میبرد، به گفته یکی از شخصیتهای فیلم، در دل زمین به دنبال «دروازهای به جهان پس از مرگ» است و گاهی به نظر میرسد که آن را مییابد.
رورواکر، با نگاه منحصربهفرد خود، زیبایی را در ویرانهها میجوید؛ از خانهی بزرگ و متروکهای که مادر بنیامینا (با بازی ایزابلا روسلینی) در آن زندگی میکند، گرفته تا خودِ آرتور که روحی فروپاشیده دارد.
با اینکه فیلم در بستر ماجراجویی، خطر، جنایت و فرار از پلیس پیش میرود، اما آنچه «شیمر» را به اثری درخشان تبدیل میکند، بازی تأثیرگذار، آرام، اما کاریزماتیکِ جاش اوکانر و نگاه ظریف و شاعرانه رورواکر است؛ نگاهی که در قاببندیهای خیرهکننده هلن لووار، فیلمبردار برجسته، به اوج میرسد.
۷- من کاپیتان
کمتر فیلمی درباره مهاجرت را میتوان یافت که همچون «من کاپیتان»، همزمان تأثیرگذار، انسانی و پرتنش باشد. این فیلم داستان پسر ۱۶ سالهای از سنگال را روایت میکند که با امید یافتن زندگیای بهتر، سفری خطرناک را آغاز میکند.
ماتئو گارونه؛ کارگردان سرشناس فیلم «گومورا»، برای این اثر موفق شد جایزه بهترین کارگردانی جشنواره ونیز ۲۰۲۳ را از آن خود کند. سیدو سار، بازیگر جوان و غیرحرفهای فیلم نیز برای نقشآفرینی در نقش سیدو، نوجوانی مهربان و مصمم که همراه پسرعمویش موسی قصد دارد به ایتالیا برسد، جایزه بهترین بازیگر جوان را دریافت کرد.
سفر آنها مملو از خطر است. هنگام عبور از صحرای ساهارا در میان گروهی از مهاجران، مرگ زنی در کاروان سیدو را در شوکی عمیق فرو میبرد؛ گویی برای درک این واقعیت تلخ، او را در حال پرواز در آسمان میبیند. در لیبی، سیدو به زندان میافتد و شکنجه میشود. در مرحله پایانی، او مجبور میشود قایقی پر از مهاجران را هدایت کند، وظیفهای دشوار که عنوان فیلم، «من کاپیتان»، از آن الهام گرفته است.
گارونه و سیدو سار با دیالوگهای اندک، اما قدرتی شگفتانگیز در روایت، اثری میآفرینند که همزمان تلخ و واقعی است. این فیلم نهتنها داستانی درباره یک فرد، بلکه بازتابی از رنج میلیونها انسان در سراسر جهان است.
۸- گلادیاتور ۲
دنباله حماسی و پرهیجان فیلم «گلادیاتور» ساخته ریدلی اسکات، اثری تماشایی و پرشور است که از بازی قدرتمند و کمنظیر پل مسکال در نقش لوسیوس، (گلادیاتوری که در حقیقت وارث پنهان تاج و تخت امپراتوری روم است) تا صحنههای پرتنش و خیرهکننده در کولوسئوم، همگی بر جذابیت آن افزودهاند.
در این فیلم، مسکال بهخوبی توانسته خشم و احساسات درونی لوسیوس را به تصویر بکشد. نبردهای گلادیاتورها با کوسهها، بابونها و کرگدنها، هیجان فیلم را به اوج میرساند. خارج از میدان نبرد، دنزل واشنگتن در نقش سرمایهداری ثروتمند و جواهرنشان که لوسیوس را به بردگی میگیرد و او را به تیم مبارزانش اضافه میکند، حضوری پررنگ و اغراقآمیز دارد. پدرو پاسکال در نقش یک ژنرال رومی ظاهر میشود و جوزف کوئین و فرد هچینگر در نقش دوقلوهای امپراتور فاسد و لوسیوسستیز، حسی مرموز و شوم به داستان میبخشند.
«گلادیاتور ۲» با رنگآمیزی بصری باشکوه، صحنههای اکشن نفسگیر و داستانی پرتعلیق، دقیقاً همان چیزی است که از یک فیلم سرگرمکننده و پرهیجان انتظار میرود. این اثر نشان میدهد که ریدلی اسکات در بهترین حالت خود، همچنان میتواند یک شاهکار حماسی خلق کند.
۹- حقایق تلخ
مایک لی، بار دیگر ثابت میکند که یک فیلم بدون صحنههای پرهیاهو و پر زرق و برق نیز میتواند اثری تماشایی و تأثیرگذار باشد. بیست و هشت سال پس از فیلم «رازها و دروغها»، او بار دیگر با ماریان ژان باپتیست همکاری کرده است. ژان باپتیست در نقش پانزی، زنی افسرده و ناامید از جهان ظاهر میشود که به دلیل احساس طردشدگی و بیعدالتی، خشم خود را بر سر همه اطرافیانش (از غریبهها گرفته تا عزیزترین افراد زندگیاش) خالی میکند.
بازی خیرهکننده و پرقدرت ژان باپتیست، ترکیبی از خشم، درد و همدلی است. مایک لی بدون احساساتی شدن یا تلاش برای توجیه رفتار پانزی، بهخوبی همدلی عمیقی نسبت به شخصیت او ایجاد میکند. زنی که تلخی و رفتار تندش، ریشه در اندوهی عمیق و ناتوانی در درک احساساتش دارد.
بازیگران نقش مکمل، بهویژه میشل آستین در نقش خواهر پانزی، به خلق فضایی واقعی از یک خانواده کمک میکنند که عمیقاً نگران او هستند، اما نمیدانند چگونه باید کمک کنند.
مایک لی بار دیگر نشان میدهد که استاد روایت زندگیهای ساده و واقعی است. «حقایق تلخ» با وجود شخصیت اصلی پیچیده و پرچالش خود، گاهی با لحظاتی از شوخطبعی همراه میشود و همواره سرشار از گرمای انسانی است.
۱۰- شیطان در سایهها ایستاده
مدتهاست که خونآشامهای سینمایی یا جذاب بودهاند (مانند خون حقیقی و گرگومیش) یا طنزآمیز و بامزه (مانند هتل ترانسیلوانیا و رنفیلد). اما رابرت اگرز با بازسازی باشکوه شاهکار صامت اف. و. مورناو، آنها را به ریشههای کهن و هراسانگیزشان در فولکلور اروپایی بازمیگرداند، درحالیکه همزمان برداشتی مدرن از مفاهیم رمان اصلی «دراکولا» نوشته برام استوکر ارائه میدهد.
«شیطان در سایهها ایستاده» اثری است که با دقت تاریخی بالا، فضای آلمان اوایل قرن نوزدهم را بازسازی میکند. بیل اسکاشگورد در نقش کنت اورلوک ظاهر شده است و برخلاف معمول، این بار با خونآشامی مواجه هستیم که نه یک فریبنده خوشسیماست و نه یک گوشهگیر مالیخولیایی، بلکه تجسمی واقعی از نیرویی شیطانی، عجیب و هیولاگونه است.
با اینحال، ملودرام گوتیک اگرز، فراتر از چهره ترسناک کنت اورلوک، بر داستان توماس هاتر (با بازی نیکلاس هولت) و همسرش الن (با بازی لیلی-رز دپ) تمرکز دارد. زوجی که در آستانه یک زندگی مشترک شاد هستند، اما همانقدر که از حضور خونآشام ترانسیلوانیایی تهدید میشوند، از شکها و ناامنیهایشان درباره موقعیت اجتماعی و روابط زناشویی نیز در رنج هستند.
انتهای پیام/
source