این روزها تمایل نوجوانان به اشتغال در کنار تحصیل افزایشیافته است، موضوعی که در جوامع توسعهیافته نیز رواج دارد و مشاغلی برای توانمندسازی، بهصورت پارهوقت و هدفمند و متناسب با تواناییهای جسمی و فکری در اختیار نوجوانان قرار داده میشود. این شغلها فرصتی برای جامعهپذیر شدن آنها و آشنایی با باورهای حاکم بر جامعه است. اما آنچه این پدیده را در ایران افزایش داده، دشواری دستیابی به شغل مناسب از طریق رشته تحصیلی مرتبط است. این موضوع سبب شده طی سالهای اخیر بسیاری از جوانان حتی با قبولی در کنکور قید انتخاب رشته و تحصیل در مدارج دانشگاهی را بزنند.
مطابق آمارهای سال ۱۴۰۰، دستکم ۴۰ درصد افراد بیکار مدرک تحصیلی دارند که نشان میدهد صرف گذراندن مدارج عالی فرصت اشتغال را تضمین نمیکند. مبتنی بر گزارشهای ارائهشده، میزان فعالیت افراد تحصیلکرده در مشاغلی مانند دستفروشی، رانندگی تاکسیهای اینترنتی و کسبوکار در فضای مجازی طی سالهای گذشته افزایشیافته است، بنابراین افزایش تمایل به فعالیت در مشاغل موسوم به شغل کاذب حاکی از آن است که در بازار کار برای تخصص افرادی که از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند، ظرفیتسازی نشده است. مسئله دیگری که در موضوع افزایش نرخ بیکاری فارغالتحصیلان باید در نظر گرفت، کاربردی نشدن ساختار آموزشی است که موجب شده در بسیاری از رشتهها افراد باوجود دریافت مدرک چیزی بیشتر از تئوریها و محفوظات نیاموزند. برخلاف کشورهای پیشرفته، سیستم آموزشی ما بهصورت کلی در جهت مهارتآموزی طراحی نشده و ازآنجاییکه این مسئله مغفول مانده است، بسیاری از نوجوانان برای تضمین آینده شغلی خود، ترجیح میدهند در کنار تحصیل، شغلی هم برای خود دستوپا کنند. البته این موضوع از سوی برخی کارشناسان و جامعهشناسان با مخالفتهایی نیز همراه است و بهزعم آنان اشتیاق نوجوانان برای ورود به بازار کار با رشد چشمگیر تورم و افزایش هزینههای زندگی دارای ارتباطی معنادار است و اشتغال زودهنگام، آنان را به ناگاه به دنیای خشن و نامفهومی پرتاب میکند که درکی از مناسباتش ندارند و این آسیبپذیری آنها را افزایش میدهد. حال اینکه چنین تحلیلی زمانی قابلپذیرش است که نوجوانان از سوی گروههای سازمانیافته برای کسب درآمد مورد سوءاستفاده قرار گیرند و یا خانوادهها بهعنوان طرف عرضه کار در یک فشار اقتصادی، فرزند خود را بهاجبار روانه بازار کارکرده تا نیازهای آنی و روزمره خود را تأمین کنند. حال اینکه اغلب نوجوانان این روزها بنا به خواست و تمایل خود راهی بازار کار میشوند. این موضوع سالها است که در کشورهای پیشرفته رواج دارد. در این کشورها عمق دروس نظری بسیار کم است و نیازی به انجام تکالیف سنگین نیست و درسهایی در راستای مهارتآموزی تدریس و دانشآموزان علاوه بر کسب مهارتهای شغلی در مدرسه، بهصورت پارهوقت و هدفمند در بازار کار حضور دارند. طبق قانون کار، شاغلان در بازه سنی ۱۵ تا ۱۸ سالگی، نیروی کار نوجوان به شمار میروند و ساعت کاری آنان نیم ساعت کمتر از ساعت کاری بزرگسالان است. به تعبیر کارشناسان، نیاموختن مهارت در نوجوانی و عدم حضور در بازار کار یعنی بازتولید چرخه افراد بدون مهارت و خلاقیت ذهنی که نمیتوانند بهعنوان کارآفرین وارد بازار کار شوند، زیرا در این حالت صرفا تحصیل میکنند و مدرک میگیرند!
لزوم اجرای سیستم آموزش دوگانه
عادل برکم، کارشناس آموزش دراینباره نکات تأملبرانگیزی را در گفتوگو با «رسالت» مطرح میکند. او میگوید: «مطابق قانون، اشتغال افراد ۱۵ تا ۱۸ساله بهعنوان کارآموز ایرادی ندارد و این بازه سنی بهترین زمان برای کارآموزی است. ایدهآل این است که چنین بستری در یک نظام آموزش رسمی مهیا باشد اما یکی از انتقاداتی که همواره به کلیت نظام آموزش عمومی و عالی ما وارد بوده، همین است که نسبت به کشورهای دیگر حتی کشورهای اروپایی سن ورود به بازار کار بالاتر است. البته در دهههای گذشته پایینتر بوده و درحال حاضر نیز هرقدر این سن کاهش یابد به نفعمان است. طبیعتا ورود به مشاغل تخصصی مستلزم کسب دانش و توانایی و مهارت است و در سایر کشورها، تلاش دولتها همیشه معطوف بر کاهش سن ورود به بازار کار و کسب مهارت است. یکی از برنامههایی که در برخی کشورها ارائهشده، توسعه آموزشهای فنی حرفهای بوده است، این آموزشها در کشورهای مختلف به شکلها و روشهای متعددی دنبال میشود، یکی از روشهایی که به دانشآموزان یا هنرجویان این امکان را داده است که همزمان با تحصیل وارد بازار کارشده و درآمد هم کسب کنند، سیستم آموزش دوگانه است که نمونه موفق این سیستم سال ۱۹۳۰ در آلمان اجرایی شده و خیلی از کشورهای دنیا هم از این سیستم الگو گرفتهاند. در این سیستم، دانشآموزانی که وارد رشتههای فنی میشوند، از همان سال اول ورود تا پایان فارغالتحصیلی حقوق دریافت میکنند، این دانشآموزان برخی روزها را در مدرسه و برخی روزها را در محیط کار سپری کرده و در بسیاری از شرکتهای معتبر دنیا نظیر «بنز» و «بامو» بهعنوان تکنسینهای ماهر فعالیت میکنند. متأسفانه در کشور ما بحث کنکورمحوری و دانشگاه محوری و ساختار نادرست باعث شده نگاه سیاستگذاران آموزشی به این سمتوسو نباشد. درصورتیکه هم صنعت و بازار و هم جامعه چنین نگاهی را میطلبد. این موضوع منافع زیادی برای اقتصاد و مباحث اجتماعی و خانوادگی نظیر تسریع در اشتغال و تشکیل خانواده به همراه دارد. ضمن آنکه دانشگاههایی که صرفا بنگاههای چاپ مدرک هستند نیز کارکرد و بهاصطلاح متقاضیان خود را از دست میدهند.»
برخی از دانشآموزان برای انجام کارهای یدی مستعد هستند
این کارشناس با تأکید بر موضوع برنامهریزی و هدفگذاری اغلب کشورهای جهان برای اشتغال نوجوانان خود عنوان میکند: «در اغلب کشورها برای افرادی که به هر دلیلی تمایل دارند زودتر وارد بازار کار شوند، سیستم آموزش دوگانه اجرایی شده است. این سیستم صدسال است که در آلمان و حدود ۷۰ سال است که در مالزی پیادهسازی و اجرایی شده و در کشورهایی نظیر آمریکا و فنلاند نیز این موضوع موردتوجه است. اگر کشورهای پیشرفته جهان در این زمینه برنامهریزی نمیکردند، اصطلاحاتی نظیر سیاستگذاری علم و صنعت از کجا آمده است؟ دولت آمریکا در این بخش سیاستگذاری کرده و برای تربیت کارگر ماهر زمان و هزینه صرف کرده است. یکسری از دانشآموزان برای انجام کارهای یدی مستعد هستند و طبیعتا باید همه استعدادها را محترم شمرد و اگر در کشور ما، کارهای مهارتی و فنی قابل ارزشاند، باید برای آموزش این موارد، فضا و زمینه لازم را مهیا کرد. طبیعتا دولت در هنگام سیاستگذاری، بر اساس اطلس صنعتی و چشمانداز استراتژی خودش برای تربیت نیروی انسانی در یک رشته مشخص سرمایهگذاری و هدفگذاری میکند. بهعنوان مثال کشوری که میخواهد در صنعت خودروسازی فعالیت کند، برای تربیت تکنسینهای ماهر ابتدا باید با نهاد صنعت وارد تفاهم شده و سپس مدارس را به سمت آموزشهای همراه با تولید و آموزشهای دوگانه هدایت میکند. اما در ایران به این صورت نیست. درحالیکه صنایع از این مسئله استقبال خواهند کرد و میتوانند نیازهای خود به نیروی انسانی را برآورده کنند. ضمن آنکه آموزشوپرورش همیشه از کمبود بودجه گلایهمند است و تحقق این مسئله به تأمین مالی این مجموعه و بهبود کیفیت آموزش فنی کمک میکند. از طرفی یکی از چالشهای بخش صنعت، نداشتن کارگر ماهر است که در صورت توجه به این مسئله و اجرای طرح «آموزش همراه با تولید» میتوان کارگر ماهر تربیت کرد. این طرح را شهید رجایی به داخل ایران آورده، ولی مورد بیتوجهی واقعشده و به معلمان همانند اساتید دانشگاهی این فرصت را ندادهایم تا شرکتهای دانشبنیان و کارگاههای تولیدی تأسیس کنند. اگر معلمان چنین امکانی داشتند، در همان مدارس کارگاهی تأسیس و از ظرفیت دانشآموزان استفاده میکردند. در این صورت نیازی نبود دانشآموزان در فضای خارج از مدرسه، در محیطهای نامناسب و بدون نظارت و توجه به جنبههای پرورشی فعالیت کنند، همزمان در مدارس تحصیلکرده و مشغول به کار هم میشدند.»
مهارتآموزی در نظام آموزشی ما محترم شمرده نشده است
برکم ابراز تأسف میکند از اینکه «در نظام آموزشی ما، مهارتآموزی محترم شمرده نشده و سیاستگذاران شأنیتی برای این موضوع قائل نیستند، اساسا مقوله سیاستگذاری مغفول مانده و هیچ سند مشخص و دورنمایی از این موضوع وجود ندارد. در نظام اقتصادی نیز به همین ترتیب است و مشاغل کاذب جزءپردرآمدترین مشاغل جامعه محسوب میشوند. سیاستگذاریهای غلط در عرصه آموزش و اقتصاد ادامه دارد و حداقل در آموزشوپرورش ۴۶ سال است که هیچ موفقیتی حاصل نشده و مدیرانی همچنان مشغول سیاستگذاری هستند که این وضعیت را به وجود آوردهاند. ممکن است با تغییر دولتها، مدیران اجرایی عوض شوند اما تصمیم گیران اصلی همیشه یک گروه فکری مشخصاند و تغییرپذیر هم نیستند. مهمترین هدف نظامهای آموزشی، تربیت نسل برای آینده است و اگر نگاه نظام آموزشی به این سمتوسو نباشد که برای بازار کار، نیروی انسانی تربیت کند، یکی از مهمترین کارکردهایش را از دست خواهد داد. مطابق پیشبینیها آنچه آینده بازار کار را رقم میزند، بحث علوم کامپیوتر، هوش مصنوعی و فناوریهای نوین است. انجمن جهانی اقتصاد نیز چند سال پیش در مطلبی به این موضوع اشارهکرده بود که بیش از ۶۵ درصد دانشآموزانی که اکنون در مقطع ابتدایی هستند، در آینده مسلط بودن به علوم کامپیوتر ازجمله برنامهنویسی جزء ضروریات شغلی آنهاست ولی متأسفانه نظام آموزشی ما از این موارد تهی شده است. علیرغم اینکه کشورهای مختلف به سمت آموزش علوم کامپیوتر، هوش مصنوعی و آموزش تفکر منطقی و تفکر محاسباتی پیش رفتهاند، ما در جهت عکس این موضوع حرکت کردهایم، و بهجای اینکه روی چنین دروسی متمرکز باشیم، درس برنامهنویسی را از مقطع سوم دبیرستان در رشته ریاضی حذف کردهایم، بنابراین سیاستگذاران ما در این زمینه برخلاف جریان حاکم برجهان حرکت میکنند. اگرچه مسئولان آموزشوپرورش مدعی هستند که به آموزش علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی توجه شده اما در واقعیت اینگونه نیست.»
برکم عنوان میکند: «بستر ایدهآل و برنامهای طراحی نشده تا دانشآموزان در یک بازه زمانی مشخصی در محیط بیرون از مدرسه کار کنند، به همین علت دانشآموزان در مشاغلی فعالیت میکنند که نظارتی بر آن حاکم نیست و یا ممکن است در حرفهای مشغول بهکار شوند، که مهارت را به شکل اصولی و علمی نیاموزند و یا در محیط کار، تربیت و پرورش درستی صورت نپذیرد. معمولا توصیهای که برای ورود نوجوانان به بازار کار صورت میگیرد، این است که بهدنبال علایق خود بروند و تا حد امکان از مشاغل کاذب که برای سن آنها مناسب نیست فاصله بگیرند. اما چون کسب درآمد، عاملی تأمینکننده است، خیلی نمیتوان برای دانشآموزان خط مشی تعیین کرد. باتوجه به شرایط اقتصادی، نوجوانان درهرکجا که بتوانند درآمد بیشتری کسب کنند در همان بخش مشغول بهکار میشوند، بااینحال هرچه مشاغل انتخابی دانشآموزان مولد و فنی باشد برای آینده کاری خود آنها نیز بهتر است. اگر خانوادهها بتوانند فرزندان خود را به سمت کسب مهارتها و مشاغل تعیینکننده آینده بازار کار هدایت کنند، اقدامی هوشمندانه است. سوای این موضوع، چنانچه برخی دانشآموزان مجبورند به یکسری مشاغل کاذب تن بدهند، حداقل میتوانند بخشی از درآمد خود را برای یادگیری مهارتی خاص صرف کنند.»
مشاغل مولد در بازار کار، ارزش ذاتی و جایگاه خود را ازدستدادهاند
این کارشناس آموزش در بخش دیگری از اظهاراتش به تبعات اشتغال نوجوانان بر تحصیل اشارهکرده و میگوید: «واقعیت این است که تحصیل و اشتغال همزمان برای دانشآموزان تبعات منفی دارد و معمولا اشتغال انگیزه آنان را برای ادامه تحصیل کاهش میدهد، چون نظام ارزشی فرد پس از کسب درآمد متفاوت خواهد بود. باتوجه به اینکه در نظر جامعه، ثروت از علم ارزشمندتر است، تمایل به ادامه تحصیل کاهش مییابد. سیاستگذاران باید بهاجبار تربیت نسلی باشند که ضمن کسب مهارت، زودتر راهی بازار کار شوند. اما غفلت از این مسئله و ترکیب آن با شرایط موجود باعث شده مشاغل مولد در بازار کار آن ارزش ذاتی و جایگاه خود را از دست بدهند، طبیعتا دانشآموزان نیز تمایلی به ادامه تحصیل درکنار درس ندارند. در حال حاضر اگر فردی دلالی دام انجام بدهد، درآمد بسیار بالاتری به نسبت یک معلم دارد و به طبع جامعه نیز شأن و منزلتی برای معلم قائل نیست و این نتیجه سیاستگذاری اشتباهی بوده که رخداده، در چنین وضعیتی، حرف و سخن معلم خریدار ندارد، منِ معلم نمیتوانم به شاگردانی که مشغول به کار هستند بگویم که به تحصیل در کنار درس ادامه بدهید، چون در واقعیت دلالها بیشتر از معلمانی که افراد صاحبنظر و متخصص هستند، درآمد کسب میکنند. درواقع شرایط جامعه به نحوی پیش رفته که درآمد مشاغل کاذب بیشتر از مشاغل مولد است و نظام اجتماعی و اقتصادی بیرون از مدرسه، بر آموزش و مدرسه تبعات و تأثیر منفی خودش را گذاشته، البته درستش این است که مدارس ما کمترین تأثیر را از نظام اجتماعی و اقتصادی بپذیرند و به همان نسبت نقش اصلاحگری خود را هم ایفا کنند. اما از طرفی نیز، مدرسه کارکرد اصلی و تأثیرگذاری خودش را ازدستداده، به این معنا که هم نظام اجتماعی و اقتصادی ما نظام بهینه و درستی نیست و هممدرسه و نهادهایی که میتوانستند به این بحث کمک کرده و اصلاحگر باشند، آن ارزش و جایگاه اجتماعی خود را ازدستدادهاند، سالهاست در چرخه اشتباهی گرفتارشدهایم و هیچ نهاد اثرگذاری نداریم. اگر درگذشته برای تحقق اقدامی اثرگذار، آن را به مدرسه محول میکردند، حالا این بخش به همراه سایر مراکز اثرگذار، مرجعیت خود را ازدستداده است. در یک چنین شرایطی، دانشآموزان به سمت مشاغل کاذب جذبشده و نظام ارزشیشان متفاوت میشود و طبیعی است که به درس توجهی نداشته باشند. وقتی در وضعیت کنونی اقتصاد، برای دانشآموزان انگیزه مالی ایجاد شود، مدرسه را مانع رسیدن به هدفشان که کسب درآمد است میبینند. این موضوع قابلانکار نیست که سیاستگذاران ما به کارکردهای مهم مدرسه رسیدگی نکردهاند و مدرسه عملا از نگاه اغلب دانشآموزان به نهادی بیهوده و اتلاف کننده وقت تبدیلشده و متأسفانه تمام سیاستهای اتخاذشده نیز در جهت عکس بهبود شرایط است.»
این کارشناس به نگرش برخی از خانوادهها نیز منتقد است، و دراینباره خاطرنشان میکند: «بسیاری از نوجوانان در اغلب کشورهای جهان صرفنظر از طبقه اقتصادی خود در سنین ۱۵تا ۱۸سالگی درکنار درس، مشغول بهکار میشوند، اما در کشور ما همچنان بعضی از خانوادهها در مقابل این موضوع مقاومت کرده و تصور میکنند فرزند آنها تا سنین ۱۸ یا ۱۹سالگی و حتی بیشتر باید موردحمایت خانواده باشد و پس از پذیرش در دانشگاه و اتمام تحصیل مشغول به کار شود، این نگاه بهنوعی متأثر از سیاستگذاریهای اشتباه در بخش آموزش، فرهنگ و رسانه است. همیشه وقتی از یک نوجوان موفق نام میبرند، فردی را مثال میزنند که رتبه برتر را در کنکور کسب کرده، و یا دانشآموزان المپیادی را بهعنوان نخبه معرفی میکنند اما هیچگاه یک نوجوان هنرستانی سوژه موفقیت در رسانههای رسمی نبوده و یا برای سایر دانشآموزان، ارزش اجتماعی قائل نشدهاند. در مشاغل هم اگر بررسی کنید، هیچگاه برای یک نجار و یا مکانیک ماهر به نسبت مشاغل پرطرفدار، ارزشی قائل نبودهاند. هنوز بسیاری از نوجوانان ما تب شرکت در کنکور تجربی دارند تا پزشکی قبول شوند و یا در کنکور ریاضی شرکت میکنند تا در رشته مهندسی برق فعالیت کنند. متأسفانه سالهاست که ارزش مشاغل را نظام اقتصادی تعیین میکند و طبیعتا درکنار این نظام اقتصادی؛ یک نظام فرهنگی، ارزشی و رسانهای هم وجود دارد که به مشاغل مختلف، پرستیژهای مختلفی میدهد، به این خاطر، شأن و جایگاه بسیاری از مشاغل در نظام فکری جامعه تنزل کرده و برخی والدین تمایلی ندارند فرزندشان در سنین نوجوانی درکنار درس وارد بازار کار شده و یا مهارتی کسب کند و اولویتشان صرفا دکتر و مهندس شدن است. درحالیکه بسیاری از مهندسان ما بیکار و فاقد مهارتاند و فقط مدرکی دانشگاهی دارند. ضمن آنکه باید در نظر بگیرید که نظام آموزشی ما دانشگاه محور است، البته دیر یا زود خانوادهها دیدگاه خود را اصلاح میکنند اما مهم این است که سیاستگذار بتواند این شرایط را مهیا کند.»
اشتغال و تحصیل همزمان نوجوان را تابو نکنید
محمدرضا نیک نژاد از دیگر کارشناسان آموزش، بر اهمیت اشتغال بهکار در سنین نوجوانی بهمنظور کسب مهارت تأکید کرده و به «رسالت» میگوید: «صرفنظر از مسائل اقتصادی، در بسیاری از کشورها کار در سنین نوجوانی برای رشد شخصیتی، اجتماعی و مهارتی این گروه سنی ضروری قلمداد شده است. ازجمله در آلمان، دانشآموزان همزمان با تحصیل، یکسری مهارتهای فردی و اجتماعی را میآموزند. بهعنوان مثال باید باغبانی یا نگهداری از سالمندان را به شکل عملی انجام دهند. مواردی که در ساختار آموزشی ما وجود ندارد، به همین علت معتقدم که همزمان با تحصیل، اشتغال به کار حتی در خانوادههای متمکن نیز به رشد فردی دانشآموزان و موفقیت آنان در آینده کمک میکند. طبیعتا اشتغال اجباری در سنین پایین آسیبهای زیادی به جسم و روان نوجوان وارد میکند و همچنین امکان تحصیل را از فرد سلب میکند اما کار کردن به شکل پارهوقت و هدفمند که با میل و انگیزه فرد همراه باشد، میتواند علاوه بر کسب درآمد، در شخصیت و روحیه نوجوانان تأثیرات مطلوبی بهدنبال داشته باشد. مقاومت برخی از خانوادهها در این زمینه صحیح نیست. باید اجازه داد که فرزند در کنار درس، فن و مهارتی هم بیاموزد. به دلیل نمره محوری در سیستم آموزش، همچنان این تصور غلط در میان برخی از خانوادهها حاکم است که تحصیلات دانشگاهی موفقیت فرزند را تضمین میکند، درصورتیکه اشکالی ندارد فرزندان ما درکنار درس، مهارتی هم بیاموزند. مهارتهایی که فرد در محیط کار و تعامل با افراد جامعه میآموزد، بسیار در آینده او اثرگذار است. اگر تصور کنیم فردی در ۲۵سالگی تحصیلات دانشگاهیاش را بهپایان برساند، تازه به نقطه صفر رسیده و در این سن باید درجستجوی شغلی مرتبط با رشته تحصیلیاش باشد. علیرغم اینکه معتقدم درس گرهگشای زندگی فردی و اجتماعی است اما نباید صبر کرد تا تحصیلات بهپایان برسد و بعد راهی بازار کار شد. این ضعف آگاهی جامعه است که باعث شده در نظر برخی خانوادهها اشتغال و تحصیل بهصورت همزمان تابو باشد.»
انجام کار درست و بهاندازه میتواند نوجوانان را به درک ارزش پول برساند
این کارشناس عنوان میکند: «آموزش عمومی، در شرایط ایدهآل باید کارآمد باشد، و بتواند مهارتهای دانشآموزان را در گسترههای فردی، اجتماعی و اقتصادی افزایش دهد، اما آموزش عمومی ما مبتنی بر مهارت محوری نیست و کنکور محور و معدل محور است و در بسیاری از بخشها نمیتواند مهارتهای فردی و اجتماعی را افزایش دهد، چهبسا ورود دانشآموزان به عرصه کسب مهارت و بعد هم ورود به بازار کار برای خود آنان بهتر باشد، بسیاری از هم نسلان ما فارغ از طبقه اقتصادی؛ درکنار درس، کار میکردند و این اصلا ایرادی نداشت و در دوران فعلی هم اگر از سر اجبار نباشد، دانشآموزان بالای ۱۵ سال میتوانند مهارتی بیاموزند و تحت نظارت والدین در محیطهای کاری با هدف فنآموزی، مشغول بهکار شوند. این موضوع به اجتماعیتر شدن آنان کمک کرده، تجربه زیستهشان را افزایش میدهد و با کسب درآمد این مرحله از جریان رشد به شکل مطلوبتری سپری میشود. انجام کار درست و بهاندازه میتواند نوجوانان را به درک ارزش پول برساند. دستکم این افراد به شکل نظری و روی کاغذ، مهارتشان از آن فردی که صرفا تحصیلکرده و روند آموزش را طی کرده بیشتر است و موفقتر عمل میکنند.»
نیک نژاد اشتغال به کار را بر عملکرد تحصیلی نوجوانان دارای تأثیرات منفی دانسته و خاطرنشان میکند: «چنانچه عملکرد آموزشی را در کسب نمره و معدل بالا خلاصه کنیم، اشتغال و تحصیل به شکل همزمان، باعث افت تحصیلی خواهد شد. وقتی نوجوان وارد بازار کار میشود، تمام انرژی خود را بر روی درس متمرکز نمیکند و طبیعتا نمرات خوبی نیز کسب نخواهد کرد. اما دانشآموزی که صرفا بر تحصیل متمرکز است، در آینده نیز به لحاظ کاری پیشرفتی نخواهد داشت. متأسفانه در نظام آموزشی ما این تفکر ترویجشده که دانشآموزی موفقتر است که مهارت حفظ کردن بالاتری داشته باشد یا نهایتا بهعنوان مثال در ریاضیات و فیزیک، توان محاسبات و حل مسئله بهتری داشته باشد. در این ساختار، دانشآموزی که مهارت فنی مناسبی داشته باشد یا با تلاش به مهارتی دست یابد از جایگاه خاصی برخوردار نیست. نظام آموزشی باید به گونهای باشد که دانشآموز را برای ورود به عرصه کار و تلاش آماده کند؛ درحالی که اینگونه نیست و رسیدن به این هدف که هر دانشآموز با حداقل یک مهارت کاری و حرفهای از دوره متوسطه فارغالتحصیل شود محتاج امکانات و برنامهریزی آموزشی است که تفاوت معنیداری با گذشته داشته باشد. اینکه آیا رسیدن به این هدف در سطح تمام مدارس و در کوتاهمدت قابلدستیابی است یا خیر پرسشی است که پاسخ آن را باید در اراده مدیران وزارت آموزشوپرورش و نیز بودجه این وزارتخانه یافت.»
نوشته نوجوانی و رؤیای اشتغال اولین بار در روزنامه رسالت. پدیدار شد.
source