Wp Header Logo 756.png

شیدا بهاری-کارشناس ارشد میراث فرهنگی و مسائل اقوام: تاریخ ایران مبتنی‌بر پذیرندگی و پذیرش گروهی، قومی و زبانی بوده است. بر همین اساس، طی قرن‌های متمادی هر گروهی که به ایران وارد می‌‎شد در نهایت کسوت ایرانیت را بر تن می‌کرد و ایرانی‌بودن را امری برای بقای خود می‌دانست و مسئله ایرانیت هیچ تقابلی با هویت فردی که برگرفته از عوامل مختلف دیگری است، نداشت.

 

پایگاه ایلی جمعیت‌های کوچ‌رو و عشایر، در کنار پایگاه روستایی و شهری یکی از مسائلی بود که همواره حاکمیت مرکزی را با مشکلات و مسائلی مواجه می‌کرد. ایلات در مواجهه با حاکمیت مرکزی گاهی همراه و گاهی متمرد بوده‌اند. به همین رو، از دوره شاه عباس پراکندگی ایلات در ایران شکل می‌گیرد تا آن هسته گریز از مرکز را تضعیف کند. وجود گروهی از کردهای کرمانج در خراسان حاصل همان پراکنده‌سازی‌هاست. نادرشاه هم گروهی از ایلات ترک زبان خراسان را به نواحی از اصفهان و شهرهای مجاور می‌کوچاند تا هم به عنوان اهرم مقابله با سایر گروه‌های ایلاتی عمل کنند، هم مانع از تجمع قدرت ایلی شود.

 

در دوره قاجار نیز این سیاست پراکنده‌سازی ایلات دنبال می‌شود و گروه‌های ایلی ترک‌زبان از مناطق مختلف ایران به شهرهای مرکزی ایران منتقل می‌شوند و در دوره پهلوی این سیاست شتاب بیشتری می‌گیرد تا هم ایلات یکجانشین شوند و هم تمرکز قدرت ایلی کاهش پیدا کند و مفهوم شهروندی جایگزین شود. در مفهوم شهروندی، هر فرد بدون وابستگی به پایگاه قومی و ایلی خود به صورت مستقل و به صورت ذاتی به علت شهروند‌بودن دارای حقوق است و تمام شهروندان در کنار یکدیگر معنا می‌گیرند.

 

 هویت قشقایی

 

هویت قشقایی را نه براساس هویت قومی که بیشتر باید براساس هویت ایلی تعریف کرد. هویت‌سازی قومی به‌جای تعریف هویت ایلی یکی از مسائل حائز اهمیت است. قشقاییان متشکل از یک اتحادیه ایلی بوده‌اند. اتحادیه ایلی به معنای حضور ایلات متنوع در کنار یکدیگر بوده که عمدتا ممکن است هم‌زبان نبوده باشند، اما براساس توافقات و منافعی با یکدیگر ادغام و همراه می‌شوند که در این اتحادیه، ایلات لر، عرب، ترک، فارس و سایر گروه‌های ایلی به صورت عمده حضور داشتند.

 

اگرچه گروهی پس از عبور از زندگی ایلی و یکجانشین‌شدن همچنان نام قشقایی را با خود دارند و خود را منتسب به پایگاه ایلی می‌دانند، اما مفهوم قشقایی را از حالت عام به خاص تبدیل کرده و آن را در حوزه‌ای متعلق به زبان ترکی تعریف می‌کنند. لازم به ذکر است که قشقاییان هرگز در طول تاریخ با هویت قومی تعریف نشده‌اند؛

 

زیرا همان‌طورکه اشاره شد، اجزای تشکیل‌دهنده این گروه ایلی در طول حیات، مدام تغییرات داشته و از تنوع برخوردار بوده‌اند. جوامع عشایری و ایلی، چه آنان که شیوه زندگی پیشین را حفظ کرده و چه آنهایی که بر اثر شرایط به اجبار یا به اختیار یکجانشین شده‌اند، در صورت وجود سازمان سیاسی یا در صورت تمایل به حفظ هویت تاریخی خود را tribe یا ایل خطاب می‌کنند. تعریف و کارکرد ایل متفاوت از کارکرد قومی است، اما متأسفانه تعداد اندکی از فعالان ایل یکجانشین‌شده قشقایی تلاش دارند خود را تحت عنوان هویت قومی معنا ببخشند و تاریخچه تشکیلات ایلی خود را به گوشه‌ای بیندازند.

 

به عنوان مثال، آنها نمی‌گویند که هویت ایلی ایشان متشکل از اتحاد ایلات لر و عرب و… بوده، بلکه تأکید می‌کنند که هویت ایلی ایشان هویت زبانی و مبتنی‌بر ترک‌بودن است. ازاین‌رو براساس تعریف جدید، هویت زبانی خود را به هویت قومی منتقل می‌کنند و در راستای بسط آن، اقداماتی را دنبال می‌کنند.

 

ازاین‌رو، این معدود افراد به گروه‌های هم‌زبان ایلی خود القا می‌کنند که سرزمین‌های قشقایی توسط دیگران اشغال شده است (طرح اشغال سرزمین قشقاییان از سوی رهبر حزب قشقایی آزاد مطرح شد) و هر عنصری در سرزمین قشقایی یا میهمان است یا متجاوز. این در‌حالی است که اکثریت قاطع قشقاییان به طور تاریخی همواره بر اصل ایرانی‌بودن و ایرانیت تأکید داشتند و حفظ ایران و تابعیت از حاکمیت مرکزی امری مهم و حیاتی برایشان محسوب می‌شد. خوب است در اینجا به چند نمونه از میهن‌دوستی و ایران‌ستایی قشقاییان به اختصار و تیتروار اشاره داشته باشیم.

 

در دوران قاجار، انگلیس حاکمیت مرکزی را با دو چالش عمده مواجه می‌کند: یکی تلاش برای جداکردن هرات و دیگری مسئله جنوب ایران و اشغال بندر بوشهر. این قشقاییان بودند که در بوشهر با انگلیسی‌ها در کنار سایر گروه‌های ایرانی نبرد می‌کنند و این امر منجر به بازپس‌گیری مناطق از دست نیروهای اشغالگر انگلیسی می‌شوند. افراد فرهیخته و ایران‌دوست قشقایی کم نبوده و نیستند. کسانی که نسبت به هویت ایرانی آگاهی داشته و برای حفظ آن تلاش کرده‌اند. همچون صولت‌الدوله قشقایی و محمد بهمن‌بیگی که تلاش او تحولی عظیم در راستای آموزش ایلات و عشایر ایران بود. خسرو‌خان قشقایی نیز در جریان ملی‌شدن صنعت نفت نقش مهمی ایفا کرد.

 

براساس روایت‌های شفاهی، در یک مورد در زمان جنگ جهانی اول، سرکنسول عثمانی (ترکیه) به رهبران قشقایی پیشنهاد می‌دهد که حالا که ما با یکدیگر هم‌زبان و برادریم، به سمت وان ترکیه کوچ کنید. احتمالا قصد او از طرح چنین پیشنهادی ایجاد سپر و حایلی میان مردمان کرد و ساکنان ترک بوده است. یکی از خان‌های قشقایی اشاره می‌کند که درست است هم‌زبانیم، اما نمی‌توانیم این خاک و این خانه را به دوش بکشیم و مهاجرت کنیم.

 

در مسئله فرقه دموکرات آذربایجان نیز رهبران قشقایی در مجلس نمایندگانی داشتند که شدیدا از قوام و سیاست قوام برای بازپس‌گیری آذربایجان حمایت می‌کردند و همکاری زیادی داشتند. علاقه‌مندان برای اطلاعات بیشتر می‌توانند به تاریخ شفاهی هاروارد مراجعه کنند یا گفت‌وگوهای ناصرخان و ملک منصورخان قشقایی را نیز بررسی کنند. قشقاییان چنین پیشینه‌ای برای خود داشته‌اند. اما باید بررسی کرد چه عاملی منجر شده است که طی سال‌های اخیر معدود افرادی با تشکیل گروه‌ها و اجتماعات در خارج و داخل ایران اقدام به تحریک قشقاییان کنند؟

 

بیگانه‌سازی قشقایی‌ها، آن هم در مرکز فیزیکی استقرار جهان ایرانی، اگرچه امری تدریجی اما به‌شدت مخرب است. برخی قشقایی‌ها که تا دیروز شاهنامه‌خوانان قهاری بودند، افتخارشان به ایرانیت بود و تمام اشعار و گفتارشان برای اعتلای مفهوم ایران بوده، اکنون ترویج آثاری را که هیچ الفتی با تاریخ و هویت ایشان ندارد‌ دنبال می‌کنند و به‌جای شاهنامه، اثری همچون دده قورقود را تبلیغ می‌کنند.

 

هویت ملی و قومی از موضوعات حساس و پیچیده‌ای است که در دوره‌های مختلف تاریخی مورد تمام‌نگری قدرت‌های خارجی و داخلی قرار گرفته است. در سال‌های اخیر تلاش‌های مضاعفی برای تقویت هویت‌های قومی و برجسته‌سازی استقلال هویتی در مناطق مختلف ایران انجام شده است. یکی از موردهای بارز این اقدامات، هویت‌سازی قومی برای قشقایی‌ها با هدف تضعیف هویت ملی و بومی ایرانی است.

 

جای افسوس است بدانیم درحالی‌که امروزه بیشتر کشورهای قدرتمند جهان که مردمانشان گذشته تاریخی و سابقه هم‌زیستی تاریخی ندارند، تلاش می‌کنند برای سرزمین و مردمشان وحدت ملی را تعریف کنند، متأسفانه در ایران اهمیت این مسئله به‌درستی درک نمی‌شود.

 

توجه به این مسئله و امر ملی نه‌تنها مورد توجه نیست، بلکه با اهمال و حتی گاهی پیگیری‌های عامدانه سیاسی سعی می‌شود هرکدام از مناطق قومی به دنبال تعریف هویتی مستقل و ایجاد نمادهای جعلی از قبیل پرچم و تاریخ و زبان جداگانه‌ای از بقیه مردم ایران باشند و ایران تبدیل به ایران قوم یا شبه‌فدرال یا همان ملوک‌الطوایفی پیشین شود. گویا برخی از متفکران حقیقتا بدون توجه به گزاره‌های تاریخی، آنچه را مرکز فرماندهی قومی‌سازی ایران در بیرون این مرزها دستور داده، پذیرفته‌اند و ایران را کثیرالمله می‌دانند و قلمداد می‌کنند.

 

جای حیرت است در شهر رم بنای ویکتور امانوئل دوم که به محراب وطن نیز شهره است و نمادی از وحدت ملی ایتالیا در قرن نوزدهم است، مورد توجه و عنایت بوده و هرساله روز وحدت ملی ایتالیا گرامی داشته می‌شود. اما متأسفانه در سرزمین تاریخی ایران که بی‌نیاز از تلاش برای مفهوم‌سازی در حوزه وحدت ملی بوده، به فیلسوفان ایران‌دوست و ایران‌شناس که شکل‌گیری ملت ایران را محصول حوادث یکی دو قرن گذشته نمی‌دانند، بلکه این ملت را محصول یک زیست تاریخی و درهم‌تنیدگی تاریخی می‌دانند، هجمه وارد کرده و قصد دارند سکه ایران‌خواهی را از ضرب بیندازند و امر قومی را مقدم بر امر ملی تلقی کنند. گویا این تازش نه‌تنها بدون مانع‌، بلکه توسط عده‌ای معلوم‌الحال در‌حال تبدیل‌شدن به یک رویه است.

 

 تئوری‌ها و نظریه‌های هویتی

 

برندا شیفر (افسر و تئوریسین اسرائیلی در حوزه اقوام) در آثار پژوهشی خود مانند «Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity» (انتشار سال 2002) و «Iran is More Than Persia: Ethnic Politics in Iran» مسائل هویتی و قومی را به عنوان عامل تأثیرگذار در مسائل سیاسی ایران معرفی می‌کند. این آثار بر نقش مفاهیم قومی و تفکیک مفاهیم هویتی به عنوان ابزاری برای تضعیف حاکمیت مرکزی تأکید دارند. براندا شیفر که می‌توان او را یکی از نظریه‌پردازان مطرح در حوزه فعال‌سازی گسل‌های قومی نامید، چند سالی است که شدیدا مسئله اقوام را در ایران دنبال می‌کند.

 

ازاین‌رو در سال‌های اخیر تلاش‌های مضاعفی در حوزه هویت‌سازی قومی در ایران را مشاهده می‌کنیم و برای این هدف حمایت‌های همه‌جانبه از گروه‌های قومی از خارج از کشور در جریان است. تلاش‌های خارجی برای هویت‌سازی قومی در ایران و تحریک مهره‌های داخلی تأثیر مستقیمی بر برخی از وقایع داخلی دارد.

 

در این میان نیز ترکیه و دیگر کشورهای همسایه که ایران ازهم‌گسیخته برایشان طعمه دندان‌گیرتری است، برای هویت‌سازی‌های قومی تلاش‌های مضاعفی دارند. با فراهم‌آوردن امکانات و تحریک اقوام، چنین القا می‌شود که هویت ایشان در ایران نادیده گرفته شده و برای بقا باید به اصل خویش بازگردند و سرزمین تاریخی و فرهنگشان توسط ایران اشغال شده است. این درحالی است که آنها مردم یک سرزمین واحد را به اجزای از هم جدا تبدیل کرده و با تزریق تفاوت‌های قومی، القای یکی‌نبودن دارند و در نهایت ایشان را نه محصول همزیستی در یک سرزمین، بلکه ملتی جدا از هم نام می‌گذارند که دارای نماد، تاریخ و زبان و فرهنگ جداگانه خود هستند.

 

از آنجا که در این مقاله تأکید بر روی قشقایی‌ها‌ست، باید بر روی این مسئله بیشتر تمرکز داشت که عوامل بیگانه‌سازی قشقایی‌ها‌ با ایرانیت چیست و چگونه ایجاد می‌شود. هویت‌سازی قومی در چند مرحله اجرائی می‌شود و این گام‌ها به‌وضوح نشان‌دهنده روندی است که قصد دارد قشقایی‌ها را از ایرانیت جدا کند:

 

1. جعل تاریخ‌: تاریخ‌سازی و وارونگی تاریخی قشقایی‌ها، آنها را مستقل از تاریخ ایران نشان می‌دهد. به‌گونه‌ای که اعتبارشان از ایران نیست، بلکه اعتبار تاریخی ایشان از مفهوم زبانی و ترک‌بودن است.

 

2. تغییر نمادهای فرهنگی: انجمن‌ها و گروه‌های فرهنگی و برخی از افراد وابسته به جریانات ایران‌ستیز، تلاش دارند تا جایگزینی برای نمادهای ایرانی مانند شاهنامه به قشقایی‌ها‌ تحویل بدهند و بیشتر بر روی اشاعه مفاهیم هم‌عرض با جهان ترک متمرکز باشند. بر همین اساس، با تأکید بر تعریف ادبیات مستقل آیینی و مراسم مستقل به دنبال برجسته‌سازی هویتی هستند.

 

3. تحریف زبان مادری: تبلیغ زبان ترکی با کلمات و لهجه باکو و ترکیه به‌ عنوان هویت اصلی زبانی قشقایی‌ها در نظر گرفته می‌شود و این دقیقا مرتبط است با آنچه ترکیه در مواجهه با جهان ترک به آن احتیاج دارد؛ یعنی ایجاد زبانی استاندارد و معیار به منظور ارتباط‌گیری سهل‌تر در سرزمین‌هایی که ساکنانش ترک خطاب می‌شوند.

 

4. تغییر هویت بصری: استفاده از پرچم‌ها و نمادهای قومی که بر هویت قومی تأکید دارند. برای همین امر مهم، برای قشقایی‌ها نقشه سرزمینی و برای پیوند ایشان پرچم قشقایی طراحی شده است. همین‌طور برای تحکیم پیوند قومی هر امری قومی می‌شود؛‌ مانند ایجاد تیم‌های ورزشی قومی (قشقایی) و همچنین درخواست برای تشکیل استانی به نام قشقایی که مناطق وسیعی از استان‌های فارس، اصفهان، چهارمحال‌و‌بختیاری و خوزستان را دربر‌می‌گیرد.

 

این ادعاها با تاریخچه پراکندگی عشایری قشقایی‌ها در تضاد است و بیشتر به ‌عنوان ابزاری سیاسی برای تضعیف حاکمیت ملی استفاده می‌شود. در این تعریف، به منظور گسترش ایده قشقایی، تمام ترک‌زبانان مرکز و جنوب ایران در تعریف قشقایی‌بودن می‌گنجند و هیچ توجهی نمی‌شود که عمده آن ترک‌زبانان از ایلات آذربایجان، خراسان، ترکمن و…‌ در طول حکومت افشار و قاجار به این نواحی کوچانیده شده‌اند. اما فعالان هویت‌طلب تمام ایشان را چه متحد ایلات قشقایی بوده و چه نبوده‌اند، قشقایی معرفی می‌کنند.

 

آنچه واضح است، این است که نقش کشورهای همسایه را در این مسائل نمی‌توان نادیده گرفت. برخی از کشورهای همسایه با حمایت از برجسته‌سازی قومی ترکان در ایران، از‌ جمله قشقایی‌ها، تلاش می‌کنند این گروه‌ها را به سمت پیوند با جهان ترک سوق دهند. از همین رو، همه‌ساله فستیوال‌ها و همایش‌های آیینی تحت عنوان همایش ملت‌های ترک ‌یا اقوام ترک برگزار می‌شود که از ایران نیز شرکت‌کنندگانی با هویت سرزمینی و قومی در آنها شرکت دارند.

 

به ‌عنوان نمونه، قشقایی‌ها‌ هر‌ساله در مراسم موسیقی و آیینی ترکیه به‌گونه‌ای فعالیت دارند که خود را از سرزمین قشقایی (قشقایی یورد) به ملت ترک می‌شناسانند‌ و در جریان این هویت‌سازی‌ها شایعاتی مبنی‌بر درخواست برخی کشورها برای ایجاد کنسولگری در استان فارس و پیوند این کشورها با قشقاییانی که خواستار ایجاد استان قشقایی هستند‌ نیز بیراه تلقی نشده و مطرح می‌شود. اما مسئله اصلی در حوزه اختلافات قومیتی است که با تحریک هویتی، برجسته‌کردن اختلافات میان گروه‌های قومی برجسته می‌شود. به‌ عنوان نمونه، پس از برگزاری همایش ملت و اقوام ترک در یکی از کشورهای همسایه، برخی از فعالان پس از بازگشت به ایران شعله نفاق را برافروختند و با نواختن طبل قومیتی، در پی اختلاف‌افکنی میان اقوام استان فارس و ایلات جنوبی ایران بوده‌اند.

 

اختلاف بر سر موضوعاتی مانند پوشاک سنتی ایلات فارس و جنوب ایران نمونه بارزی است که می‌شود به آن اشاره کرد. در ماه‌های اخیر با تحریک برخی از عوامل قوم‌گرا و دعوت برخی قشقایی‌ها، اعتراضاتی از سوی قشقایی‌ها به عمل آمد که چالش‌هایی را برای میراث فرهنگی استان فارس و استانداری این استان ایجاد کرده است و عمده اعتراضات قشقایی‌ها نسبت به ثبت پوشاک سنتی لرهاست.

 

ایشان مدعی هستند که انحصارا این پوشاک برای قشقاییان است و نه ایلات لر! سؤالی که اینجا مطرح می‌شود، این است که آیا در یک منطقه و جغرافیا و در یک شرایط مبتنی‌بر همزیستی، چیزی به نام انحصار مراسم آیینی و پوشاک وجود دارد‌؟ وقتی‌ نوروز -‌که هر‌کسی که در حوزه نوروز است آن را جشن می‌گیرد و متعلق به جغرافیای ایران است- ‌امری همگانی در ایران است، آیا حوزه پوشاک را می‌توان فقط برای یک گروه خاص دانست؟ مگر آن گروه در جایی دور و محصور و بدون ارتباطات بوده که مدعی است انحصار آن لباس سنتی برای ایشان است‌؟ و گویی توجه ندارند که پوشاک محصول همزیستی تاریخی و جغرافیایی مردمانی است که در یک منطقه با یکدیگر زیسته‌اند و عدم توجه به این مفاهیم، در آینده مشکلات هویتی و قومی بیشتری را به دنبال خواهد داشت.

 

 نتیجه‌گیری

 

تمرکز بر هویت‌سازی قومی به قیمت تضعیف هویت ملی و وحدت سرزمینی ایران، خطری جدی برای یکپارچگی کشور محسوب می‌شود. در این میان، آگاهی‌بخشی به جامعه و تأکید بر هویت ملی می‌تواند به‌ عنوان ابزاری برای مقابله با این تهدیدها مورد استفاده قرار گیرد. همچنین‌ توجه به مسائل اجتماعی و فرهنگی مناطق مختلف و تعامل با اقوام گوناگون می‌تواند از شدت این تقابل‌ها بکاهد.

 

اما باید دقت کرد که توجه به برجسته‌سازی قشقایی‌ها‌ در دل ایران و تاریخ و شهرهای ایرانی، ایرانیت را به ‌طور جدی تهدید می‌کند. قشقاییان همواره خود را در حوزه ایرانیت تعریف کرده بودند و وجود بسیاری از مفاهیم ایرانی از‌ جمله نوروز و سایر مناسبت‌های ملی و فرهنگی در بین ایشان، نشان از این هم‌گرایی تاریخی دارد و با توجه به اینکه هرگز جایگاه افراد مبتنی‌بر موقعیت ایلی و قومی نبوده است، قوم‌گرایی و ایل‌گرایی در حوزه ایران، آسیبی جدی هم به جایگاه مردمان آن گروه و هم به ایران است.

 

مگر می‌شود در منطقه خاورمیانه که کشورها با کاهش اقتدار قدرت مرکزی مواجه شده‌اند و تعریف هویت ملی‌شان مخدوش و از هم تکه‌پاره است، بیاییم و ایران متحد و یکپارچه خودمان را تکه‌تکه و قومی بخواهیم‌؟ چگونه ممکن است در ایرانی که همیشه اصل بر شهروندی بوده و این یک موهبت تاریخی است که ما ایرانیان صاحبان آن هستیم، تلاش برای تضعیف هویت ملی رخ داده و قومی‌سازی در دستور کار قرار بگیرد و ایران را در مسیر ایرانستان شدن قرار بدهند؟

 

امروزه در سرزمین عزیزمان ایران، هر فردی متناسب با توانمندی‌های فردی می‌تواند جایگاه اجتماعی و سیاسی کسب کند و هرگز کسب موقعیت افراد متناسب با پایگاه قومی، قبیله‌ای و ایلی نبوده است. اما چگونه سیاسیون برای کسب منافع قدرت خود به دنبال آن هستند که کسب موقعیت فردی را به کسب موقعیت توسط پایگاه قومی و ایلی تقلیل بدهند و بگویند معاون استاندار فلان منطقه از ایل قشقایی است؟

 

گویا‌ ناآگاهانه و به دور از درک تبعات چنین نگاهی اقدام می‌کنند، ولی اگر آگاهانه چنین کنند، باید برای ایران گریست. خطرات جامعه قومی و عشیره‌ای و حداقل ضرر آن، تفکیک مردم از حوزه شهروندی به حوزه قومی و از بین رفتن حس وفاق و همدلی ملی است. در جامعه قومی و قبیله‌ای، افراد بیشتر دلبسته قوم و قبیله خود هستند تا کلان‌روایتی به نام ایران. تنها کسی که هم‌زبان و هم‌قوم ایشان باشد، تعریف مشخص دارد و مفهوم هم‌وطن به امر قومی تقلیل می‌یابد. همچنین قدرت مرکزی و مرکزگرایی سیاسی نیز به محاق می‌رود و نیروهای گریز از مرکز، قدرت بیشتری خواهند داشت.

 

قومی‌شدن شهرهای ایران منجر به نزاع‌های قومی می‌شود که در غیاب حاکمیتی ملی می‌تواند وحدت ملی را مخدوش کند و در صورت نیاز، به واسطه نبود حس وحدت و مسئولیت ملی، هیچ قومی به یاری قومی دیگر نخواهد آمد. طی هشت سال جنگ تحمیلی، تمام مردم ایران از تمام مناطق کشور داوطلبانه برای دفاع از این خاک شرکت کردند و تمام ایران در جایی به نام خرمشهر برای دفاع جمع شدند و هشت سال زن و مرد ایرانی به دفاع از خاک پرداختند.

 

اما مشخصا چرا اکنون برخی از تصمیمات به سمتی می‌رود که با چالش‌هایی مواجه شده‌ایم که قاجاریه با آن مواجه بود؟ در دوره قاجار، تکیه حاکمیت بر پایگاه‌های قومی و ایلی بود که آن‌گونه که باید و شاید موفقیتی حاصل نمی‌شد. از دیگر لطمات قوم‌گرایی را می‌توان در کشورهای همسایه‌‌ نظیر افغانستان، عراق ‌یا سوریه مشاهده کرد. هیچ قومی به یاری قوم دیگر نیامد و هیچ شهری برای شهر دیگر دل‌نگران نشد؛ زیرا‌ وحدت ملی به وحدت قومی تقلیل یافته بود. در اصل ۱۹ قانون اساسی که جزء اصول مترقی محسوب می‌شود، هر ایرانی یک شهروند است و بدون انتساب به پایگاه قومی، قبیله‌ای و نژادی، دارای حقوقی است. حالا چرا می‌خواهند این اصل را مورد بی‌توجهی قرار دهند و مفهوم قومی را مقدم بر مفهوم شهروندی کرده و امر قومی را بر امر ملی برتری دهند؟

 

در سال‌های اخیر، متأسفانه بخشی از بدنه سیاست‌گذاری در کشور، بی‌توجه به پیامدهایی که ممکن است ایجاد شود، به سمت نگاه قومیتی و تحکیم امر قومی پیش می‌روند و نام آن را همدلی می‌گذارند. همدلی یعنی آنکه شهروندان ایران زیر سایه شهروندی معنای امنیت و عدالت را تجربه کنند، نه آنکه با بازی قومیتی، مردم را به سمت بازی‌های قومی سوق دهند تا در نهایت نه در پایگاه قومی تعریف شوند و نه در پایگاه شهروندی.

 

این وظیفه خطیر ملی برعهده تمام دلسوزان ایران است که خطرات قوم‌گرایی و شیطنت‌های همسایگان را آشکار و بدون لکنت زبان بازگو کنند.

 

source

khazarnameh.ir

توسط khazarnameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *