نگاهی به کتاب” یادداشت های پنج ساله” اثر گابریل گارسیا مارکز ترجمه بهمن فرزانه
یادداشت های پنج ساله فرصت معقولی است تا «گابریل گارسیا مارکز» برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات را بی پرده و در سیمای خودش و نه داستان هایش بشناسیم . از مناسبات خانوادگی تا عقاید بعضاُ خرافی اش و چگونگی برداشت وی از حوادث اطراف برای نوشتن داستان هایش را می شود در این کتاب بخوبی دریافت .
// روزهای ابتدائی تعطیلات عید نوروز در حالیکه هنوز سیلاب همه اخبار و اذهان را تحت الشعاع قرار نداده بوده، فرصتی شد تا بتوانم خاطرات مقطعی از زندگی یک نویسنده بزرگ را مرور کنم .
در حقیقت مرور خاطرات یک فرد گزارشی از لحظات خاص زندگی اوست .این نوشته ها نمای واقعی کسی را بر رشته کاغذ در آورده که در حقیقت سال های سال بر ادبیات داستانی جهان حاکمیت داشته است .
بدین ترتیب می توان دریافت که فاصله آنچه نویسندگان برای دیگران به نگارش درمی آورند با آنچه خود با آن زندگی می کنند چقدر فاصله دارد . در چنین یادداشت هایی است که در می یابیم یک نویسنده بزرگ چگونه می تواند بخشی از واقعیات اطراف خویش را پس از دستکاری ماهرانه تبدیل به رمانی پر فروش نماید.کافی است تلنگری از یک حادثه در دهکده اش او را وادارد تا آن گونه که خود می خواهد مسیر شخصیت ها را دگرگون ساخته و از نو بنا نماید .
شاید داستانها برای خوانندگان توانسته معیاری در راستای کشف حقایق زندگی باشد و از مقدمه تا موخره همه ابعاد یک حادثه را موشکافی نمایند اما وقتی به یادداشت های یک نویسنده مراجعه می نمایی درمی یابی که او به سادگی آنچه با قلم ،حوادث را رقم می زده و گاهی شادی و در مواقعی ترس و دلهره را در فرآیند داستان با ابهام آفرینی و کنجکاوی بر خواننده مستولی می نموده فقط جادوی واژه ها بوده که وقتی در کنار یکدیگر قرار می گیرند انسان را در تودرتوی وقایع حیرت زده می سازند و نویسنده را نیز
در صدر عالم ادبیات قرار می داده است .در حالیکه یک خالق اثر بزرگ ادبی در واقعیت زندگی وقتی در هواپیما می نشسته است از ترس جان ،دستان خود را بر صندلی سفت قفل می کرده تا از آسمان به زمین پرتاب نشود.
در این رهگذر نکته ای که جالب توجه می نماید تاثیر مذاکرات و مراودات گسترده او با نویسندگان و شخصیت های جوامع مختلف بر اندیشه هایش است که او را غنی تر نشان می دهد . در این میان نقش «عالم روزنامه نگاری» را نمی توان در شکل گیری دنیای این نویسنده بزرگ کتمان نمود .
یادداشت های پنج ساله فرصت معقولی است تا «گابریل گارسیا مارکز» برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات را بی پرده و در سیمای خودش و نه داستان هایش بشناسیم . از مناسبات خانوادگی تا عقاید بعضاُ خرافی اش و چگونگی برداشت وی از حوادث اطراف برای نوشتن داستان هایش را می شود در این کتاب بخوبی دریافت .
شاید بتوان مارکز را محصول روزنامه نگاری در عالم ادبیات داستانی بشمار آورد . آدمی که خود را بیش از هر چیزمدیون نوشتن دانسته است . هر چند که در مقطعی از زندگی هم این شهامت را داشته که ده ها قصه خویش را براحتی تکه تکه نموده و به سطل زباله انداخته است . زیرا که دگرگونی را ذات حرکت بر مدار یافتن و جستجو و مطالعه و مراوده پنداشته است . او چنان انباشته از واژه ها و سوژه ها و استعداد در محیط پیرامونی خویش است که وقتی نوشته ای از خود را تکه تکه نموده و به سطل آشغال می اندازد ،یک مدیر روزنامه که شاهد این ماجراست، نمی توند این اتفاق را درک نماید .با اصرار به مارکز تکه های داستان را از سطل زباله بیرون کشیده و با چسباندن آنها و چاپ شان یک اثر بزرگ را از آنجا به دنیا معرفی می کند .
یقینا برای کسانی که حداقل یک اثر از این نویسنده نامی را مطالعه نموده باشند برای مقایسه آنچه خوانده اند با زندگی و اندیشه های نویسنده مطالعه یادداشت های پنج ساله خالی از لطف نخواهد بود.
– ضمن توصیه به مطالعه این کتاب ، گوشه هایی کوتاه و گلچین شده از یادداشت های مارکز را بشرح ذیل مرور می نماییم :
از همان موقع که تصمیم گرفتم نویسنده شوم ،تصمیمم را به پدرم گفتم جواب داد:« تمام عمر باید فقط کاغذ سد جوع بکنی ». من هم سال های سال در خواب می دیدم که صفحات کاغذ را به دهان می گذارم . نه کاغذ پس مانده روزنامه ها که من در آنها کار می کردم بلکه کاغذ هایی مرغوب و مخصوص نامه نگاری . از وقتی دیگر وسعم رسیده است از این کاغذ ها استفاده می کنم (ص۱۳۸)
همیشه آنقدر از هواپیما می ترسم که دیگر حالی ام نمی شود با من چگونه رفتار می کنند . با تمام انرژی به صندلی می چسبم تا به هواپیما کمک کنم خودش را در هوا نگه دارد . یا نگران این هستم که بچه ها آن قدر در راهروی هواپیما جست و خیز نکنند تا مبادا کف آن فرو برود.(ص۱۸۷)
source